خوراسگان

مقدمات و مراسم ازدواج در قدیم الایام شهر خوراسگان

مقدمات و مراسم ازدواج قدیم در خوراسگان

در خوراسگان پسران وقتی به سن حدود ۲۰ الی ۲۵ سال می رسیدند پس از مشورت خانواده، مادر داماد به خانه عروس مورد نظرش می رفت و خواستگاری می کرد ،و معمولاً در جلسه اول جواب مثبت داده نمی شد، و خانواده عروس پس از تحقیق در مورد داماد و خانواده اش اجازه می دادند، و در این جلسه بود که مادر داماد با یکی دو نفر زنانی که اقوام نزدیک داماد بودند مقداری شیرینی و یک انگشتر یا دستبند طلا به عنوان نامزدی برای عروس می بردند در این موقع هر کس از وضعیت ازدواج داماد سؤال می کرد، در جواب می گفتند (سنگی روی بافه گذاشته ایم) و این جمله آنقدر در بین عوام مصطلح بود که نیازی به توضیح نداشت و سؤال کننده متوجه می شد که داماد نامزد دارد .

پس از مراسم نامزدی مراسم مهربُران بود، به این صورت که پدر داماد یا چند نفر اقوام نزدیک خود و یک نفر با سواد و بزرگتر محل، و در روستاها همراه با کدخدا به منزل پدر عروس می رفتند و

مهریه عروس را با توافق طرفین می نوشتند و امضا می کردند، مجلس این شب به نام (شب زرو خرج) یا مهربران موسوم بود قباله یا مهریه عروس عبارت بود از یک جلد قرآن مجید و ۲۶۲/۵ ریال مهرالسنه حضرت زهرا علیها السلام و یک جام آینه و چند دست لباس و مقدار چند مثقال طلا و یک تخته فرش به عنوان شیربها و چند قفیز زمین و چند حبه از خانه نشیمن پدر داماد، البته مقدار کم و زیاد مهریه بستگی به امکانات مادی طرفین داشت ولی معمولاً قباله های ازدواج سنگین و کمرشکن نبود ،معیار ازدواج در قدیم برمبنای این موارد بود :۱_امکانات مالی پدر داماد و پدر عروس ۲ _شهرت اجتماعی خانواده طرفین ۳- مناسبت سنی ۴- نسبت خویشی ۵ _حسن و زیبائی ۶ _کار و پیشه پسر. پس از مراسم مهر بران یا همان شب یا عصر روز دیگر مراسم عقدکنان صورت می گرفت و از خانه داماد خوانچه ای که مقداری شیرینی و لباس و انگشتر یا دستبندی از طلا در آن بود به خانه عروس می فرستادند ،و تعدادی زن و مرد از اقوام و آشنایان عروس و داماد که دعوت شده بودند در مجلس عقد شرکت می کردند ،و معمولاً یک نفر روحانی از طرف داماد و یک نفر روحانی از طرف عروس و یا یک نفر روحانی از طرفین وکالت میگرفت که صیغه عقد را جاری کند. در این موقع عروس و داماد با اجازه پدر و اگر پدر نداشتند با اجازه بزرگ فامیل شرعاً به روحانی وکالت می دادند و صیغه جاری می شد در اینجا شعری را از شادروان مرحوم آیت الله وزیری یزدی به یاد دارم که ذکر آن بی مناسب نیست:

مسلم مهران مهر است ای دوست        
    محبت مغز و باقی ها همه پوست

در آن خانه که نبود مهربانی            
          جهنم زار و نامش زندگانی

پس از مراسم خطبه عقد توسط روحانی دعائی خوانده می شد و همگی آمین می گفتند، ولی زنان گوش به دعا نمی دادند بلافاصله پس از ادا (بله) عروس، صدای هل هله و آهنگ ضرب و داریه که به اصلاح علمی (تنبک و دف) بود گوش اهل مجلس را کر می کرد، البته پدر دختر نهیب هائی به زنان می آمد که ساز نزنید آقا هنوز تشریف دارند، ولی زنها گوش به این حرف ها نمی دادند، و روحانی هم به ناچار زود مجلس را ترک می کرد ،بعد از خطبه عقد شیرینی و شربت تعارف می شد و مجلس مردانه خاتمه می یافت، ولی مجلس زنانه همچنان ادامه داشت و آهنگ ساز و ضرب تا چندین خانه دورتر به گوش می رسید، پس از این مراسم خوانچه ای از خانه عروس برای خانواده داماد فرستاده می شد که مقداری شیرینی و چند قواره پارچه بود که برای داماد و نزدیکانش هدیه شده بود.

 خوانچه صفحه مسطحی از چند تخته چوب بود به اندازه حدود ۷۰×۱/۵ متر که لبه آن را دیواره ای دو سانتیمتری با تخته نصب کرده بودند که اشیاء داخل خوانچه نریزد و این خوانچه ها را معمولاً

سلمانی یا حمامی محل روی سرش می گذاشت و به خانه عروس یا داماد می برد و انعامی هم دریافت می کرد مراسم حمام عروسی از چند روز قبل از مراسم ازدواج تدارک آن دیده می شد، به این صورت که یک روز از طرف پدر داماد فامیل و آشنایان را برای حمام عروسی دعوت می نمود، و قبل از ظهر مدعوین به اتفاق داماد به حمام می رفتند و پس از استحمام، همه دعوت شدگان به خانه داماد برمی گشتند و در مسیر حمام تا خانه داماد اقوام و آشنایانی که منزلشان در این مسیر بود ،در کنار درب خانه خود میزی می گذاشتند و روی آن را با رومیزی که قطعه ای ترمه یا قلمکار یا پارچهای سفید بود می پوشانیدند و روی آن یک قاب آینه و یک جلد قرآن مجید و منقل کوچکی از آتش با مقداری اسپند و کاسه ای شربت و بشقابی از نقل می چیدند، و توسط سلمانی به داماد و همراهان تعارف می شد. این پذیرایی بنام (دَمراهی) بود و شاید از درب حمام تا خانه داماد چندین جا این دمراهی ها چیده شده بود، همینطور که مسیر بین حمام تا خانه داماد طی می شد ،یک نفر که صاحب صدای خوشی بود چاوشی می خواند و این اشعار با حال و هوایی آکنده از محبت و معنویت و لحنی دل انگیز و جذاب اداء میشد و تا اعماق قلب اثر می کرد، که اشک شوق بسیاری بر گونه هایشان جاری بود و حتی بنده که اکنون در حال نوشتن آن خاطرات هستم اشکم جاریست، تا آنجائیکه جسته گریخته بیاد دارم اشعار چاوشی بدین صورت بود:

اول به مدینه مصطفی را صلوات     
دوم به نجف شیر خدا را صلوات

 در کربلا به شعر ملعون لعنت        
بر طوس غریب الغربا را صلوات

 که خدا گفته در همه آیات               
   که بر حبیب خدا ختم انبیاء صلوات

 ایوان نجف چه خوش صفائی دارد      
    حیدر بنگر چه بارگاهی دارد

ای کعبه بخود نناز از روی شرف          
جایت بنشین که هر که جایی دارد

 که خدا گفته در همه آیات                 
   که بر حبیب خدا ختم انبیاء صلوات

 بر خواجه کائنات بیحد صلوات              
بر زوج بتول و نسل احمد صلوات

 بیازده پسران علی ابوطالب                
به ماه عارض هر یک جدا جدا صلوات

 که خدا گفته در همه آیات                   
که بر حبیب خدا ختم انبیاء صلوات

 پس از طی مسیر حمام تا خانه داماد معمولاً مقارن ظهر بود و مدعوین در خانه داماد به ناهار پذیرانی می شدند، و معمولاً پذیرایی آبگوشت و گوشت کوبیده ای بود که با لوبیا و سبزی پخته شده بود و پس از صرف ناهار مدعوین خداحافظی کرده و خانه داماد را ترک می کردند. روز دیگری هم مادر داماده عروس و زنان اقوام طرفین را به حمام میبرد و می بایستی به حمامی محل رسوم عروسی را بپردازد، رسوم عروسی مبلغی پول بود که به حمامی می دادند، چون حمامی از دختر بچه ها تا قبل از عروسی پولی نمی گرفت، پس از مراسم حمام زنانه ناهار مختصری نیز در خانه

داماد صرف می شد، در این مراسم از ابتدا صبح تا خاتمه مراسم همچنان صدای داریه و تنبک به گوش می رسید و از صدای چاوشی و چیدن دمراهی خبری نبود.

 مراسم جهاز بردن، پس از مراسم حمام عروسی مردانه و زنانه که معمولاً روز قبل از شب عروسی بود نوبت جهاز بردن بود، بدین قرار که حمامی محل با چند اسب و قاطر که زنگهای بزرگ(دولک) و پرصدا داشتند به خانه عروس می آمدند و جهیزیه عروس را به خانه داماد حمل می کردند و ظروف چینی و بلور را در چند خوانچه قرار می دادند که توسط سلمانی های محل به خانه داماد می بردند، و پدر داماد مبلغی پول و مقداری شیرینی به عنوان انعام به حمامی و سلمانی ها می داد ،مهمترین جهیزینه معمولی یک دختر در آن زمان عبارت بود از یک جلد قرآن مجید، یک جام آینه یک تخته فرش قالی که معمولاً ۳×۲ متر بود، دو لنگه نمد که معمولاً یک متر در چهار متر بود ،یک عدد صندوق که لباس های عروسی در آن قرار داشت، مقداری ظروف مسی، مقداری ظروف چینی، دو عدد مجری، یک عدد چراغ لامپا، یک عدد چراغ مرکبی یکدست رختخواب، یک پرده جلو درب اطاق، چند تخته طاقچه پوش که از پارچه ترمه یا پارچه مخمل بود و کف طاقچه پهن می شد ،و یک طرف آن که از طاقچه آویزان می شد کنگره ای بود و یا سیم های طلا و نقره ملیله دوزی کرده بودند. اسباب چاهی که عبارت بود از منقل و سماور و یک جفت تنگ و قندان و چاهی دان و استکان و نعلبکی و بعضی ضروریات دیگر زندگی ،البته کمیت و کیفیت جهیزیه ها بستگی به تمکن مالی خانواده ها داشت، معمولاً مقدار جهیزیه در کاغذی نوشته می شد،و داماد و پدر داماد و حاضرین امضاء می کردند و نزد پدر عروس باقی بود.

مراسم شب عروسی زفاف که مهمترین مرحله ازدواج بود در خانه داماد انجام می گرفت، و به این صورت بود که از چند روز قبل مهمانان به وسیله پاکت عروسی دعوت شده بودند، و اکثر عروسی ها را در حیاطی بزرگ فرش پهن می کردند و مهمانان اطراف مینشستند، و معمولاً دستگاه ارکستری (مطرب) از اصفهان دعوت می شدند و شام صرف می شد. چند ساعتی که از شب می گذشت داماد و پدر و مادرش همراه عده ای از اقوام و نزدیکان به خانه عروس می رفتند و پدر عروس اجازه می داد که عروس به خانه شوهر برود، عروس دست پدر و مادر را می بوسید و قرآنی بالای سر او می گرفتند و از خانه پدر عازم (خانه بخت) خانه شوهر می شد، عروس هنگام حرکت گذشته از لباسهائی که پوشیده بود، تور سفیدی نیز روی سرش می انداختند که هم آرایش او محفوظ بماند و هم صورتش پیدا نباشد و از دید نامحرمان مصون بماند ،و معمولاً دو نفر زن که از اقوام نزدیک عروس بودند دو بازوی او را در دست داشتند و یک نفر اقوام عروس آینه بزرگی را جلو عروس می برد, و دو نفر دیگر از اقوام عروس نیز دوسرشال سفیدی را در دست داشتند و جلو عروس حرکت می کردند، نیمه های راه بین خانه عروس داماد که می رسیدند متوقف می شدند و مردم دو طرف کوچه می دادند و راه را باز می کردند در این موقع دو نفر از اقوام یا دوستان داماد در حالی که بازوهای داماد را در دست داشتند داماد را برای سلام نزد عروس می آوردند و باز می گشت. داماد این مسیر را خیلی تند و سریع می آمد و بر می گشت، و شدت ترقه زنی در این موقع به اوج خود می رسید ،پس از مراسم سلام راه را ادامه می دادند تا عروس به خانه داماد عروس می رسید ،و عروس را در( حجله گاه) اطاقی که برای عروس و داماد ترتیب داده بودند و جهیزیه عروس در آن چیده بود می نشاندند، و خانواده داماد برای تدارک شام و گستردن سفره مشغول می شدند، پس از صرف شام مهمانان می رفتند و عده محدودی از اقوام نزدیک داماد و چند نفر زن از اقوام عروس شب را در خانه داماد می ماندند ،و اقوام نزدیکه داماد را به حجله میخواندند. داماد در حضور اقوام خود دست پدر را می بوسید و اجازه می گرفت و پدر به او دعا می کرد و او را به حجله گاه می فرستاد، شعری بدین مناسبت معروف بود که معمولاً در شب عروسی با ارکستر خوانده می شد بدین مضمون:

شب زفاف کم از صبح پادشاهی نیست
بشرط آنکه پسر را پدر کند داماد

در پایان شب که مهمانان رفته بودند اقوام نزدیک به ویژه زنان در اطاق عروس و داماد بزن و بکوب را راه می انداختند و ساعتی سرگرم می شدند و سپس جز عروس و داماد بقیه حجله گاه را ترک می کردند، و فقط عروس و داماد دو ناشناخته ای که می باید یک عمر باهم زندگی کنند، می ماندند و بالاخره این شب کذائی و شیرین و لذت بخش چون دیگر مراحل زندگی به پایان می رسید. آخرین مراسم ازدواج، مراسم پاتختی یا( بندر تخت) که مصطلح (بنه اندر تخت) می باشد عصر روز بعد از عروسی انجام می گرفت، عده ای از زنان اقوام به خانه عروس و داماد می آمدند و با شربت و شیرینی پذیرائی می شدند و داماد پشت اسباب چایخوری می نشست ،و چای می ریخت و عروس چای به مهمانان تعارف می کرد و مهمانان هر کدام به قدر وسعت مالی خود مبلغی پول در کنار سینی چای میگذاردند، و این پولها جمع می شد و نزد عروس و داماد بود تا به مصرف برسانند.

 ناگفته نماند، آنچه به عرض رسید تشریفات و مراسمی بود که برای ازدواج در قدیم مرسوم بود، و بنده به عنوان یک هموطن نمی گویم این همه مراسم لازم و ضروری بود و حتی بسیاری از آن تشریفات در آن روزگار هم زائد و بی مورد بود، ولی آنچه که در فحوای این مراسم کاملاً مشهود بود، یک صفا و صمیمیت و شادی و محبت دست جمعی بود و امید و علاقه و آرزوئی که پدر و مادرها برای ازدواج فرزندانشان داشتند، و روح قدرشناسی و احترامی که فرزندان نسبت به والدین خود ابراز می نمودند و دوستی و همکاری و سازش همراه با قناعتی که بین زن و مرد حاکم بود زندگی را شیرین و امیدوار ، و فرزندان را حق شناس و فعال بار می آورد و معمولاً مادران به دخترانشان هنگام ازدواج می گفتند که (زن باید با چادر بهخانه شوهر برود و با کفن بیرون بیاید) منظور این بود که زن و مرد خود را برای یک عمر زندگی کردن آماده کنند و فکر ناسازگاری و جدایی و طلاق هرگز در وجودشان تحقق نپذیرد ،و اینطور وانمود می کردند که هر زن و مردی برای هم خلق شده اند و شاید همان اصالت و طرز تفکر و ایمانی که در گذشتگان حکم فرما بود موجب می گردید که روابط خانوادگی محکم و مقدس و زندگی ها مطمئن و لذت بخش و توقع و خواسته ها کم ،و امید و توکل به خدا محکم بود، و اکثر دختران قبل از سن ۲۰ سالگی و پسران قبل از سن ۲۵ سالگی ازدواج می کردند، و با یک قناعت و سادگی زندگی را با گرمی و صمیمیت ادامه می دادند قباله های آنچنان سنگین و تکلفات دست و پاگیر امروزی وجود نداشت،فساد اخلاق و متارکه و جدائی و طلاق به ندرت ممکن بود صورت بگیرد. امید است جوانان ما سنت های نیک گذشتگان را در نظر بگیرند و با سادگی و توکل به خدا برای ازدواج اقدام کنند و حتی الامکان این سنت محبوب را در بهار زیبا و لذت بخش عمر انجام دهند نه در خران زندگی و هزار گونه ابتلاء، و انحرافات اخلاقی ،و من الله التوفیق.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا