شهید حاج علی باقری

شهید حاج علی باقری، روز پانزدهم شهریور سال 1340 (در شناسنامه 1342 ثبت شده) در خانوادهای مذهبی، در محلۀ پزوۀ خوراسگان چشم به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، دورۀ راهنمایی را درحالیکه روزها به علت مشکل مالی به کار آهنگری میپرداخت، به طور شبانه طی نمود. این ایام مقارن بود با اوجگیری فعالیتها و مبارزات انقلاب اسلامی و حاج علی نقش مؤثری در تکثیر و پخش نوارها و اعلامیههای حضرت امام در محل داشت. شهید باقری با شروع جنگ تحمیلی، با لبیک به ندای مقتدا و مرادش خمینی کبیر (ره)، داوطلبانه به جبهه شتافت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. حاج علی در بیش از 18 عملیات شرکت جست، از عملیات فرماندهی کل قوا تا کربلای 4، بارها و بارها، مجروح گردید و تا مرز شهادت پیش رفت. ولی به قول شهید خرازی خداوند او را برگرداند تا دوباره به جبههها بشتابد.
لیاقت و توان بالای شهید باقری تا آنجا بود که توانست مسئولیت خویش را از تک تیراندازی تا فرماندهی گروهان و فرماندهی گردان به نحو احسن به انجام رساند. در عملیات فتح بستان به دلیل لیاقت و شایستگی از مسئولیت دسته، به عنوان جانشین گروهان معرفی شد و در عملیات رمضان مسئولیت گردان را برعهده گرفت. خاطرۀ فتح مثلثیهای معروف (یک نوع طرح پدافندی عراق) در این عملیات را هنوز همرزمانش به خاطر دارند. حاج علی پس از عملیات محرم، به علت مجروحیت تحت عمل جراحی قرار گرفت و پس از آن، مدتی مسئولیت آموزش نظامی تیپ یک لشکر و سپس مسئولیت آموزش نظامی لشکر امام حسین (علیه السلام) را عهدهدار شد.
حاج علی در عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر 5 و 6 مسئول آموزش نظامی هزاران رزمندۀ خطشکن بود. پس از شرکت در عملیات ویژۀ خیبر، در ادامۀ عملیات بدر به علت شهادت عدهای از سرداران سپاه اسلام، در حالیکه برای پذیرش مسئولیتهای سنگینتر تحت فشار بود، داوطلبانه به گردآوری نیروها پرداخت و مسئولیت یکی از گردانها را پذیرفت. پس از آن به علت درخواست اعضای گردان امام حسین (علیه السلام) و علاقه خودِ شهید به این گردان، مسئولیت این گردان را ادامه داد. شهید حاج علی باقری به گفتۀ همرزمانش یکی از سابقهدارترین فرماندهان گردان در لشکر امام حسین (علیه السلام) بود. با وجودیکه از نظر سنی نسبت به اغلب فرماندهان سن کمتری داشت، لیاقت و توان بالای او در بین سایر فرماندهان زبانزد شده بود.
فرماندهی محورها و پدافند دریاچۀ نمک بعد از عملیات والفجر 8 بر عهدۀ او بود. رشادتهای این فرماندۀ دلاور او را در عملیاتهای والفجر 8 و ادامۀ آن، بالاخص عملیات ویژۀ صاحب الزمان در اطراف دریاچۀ نمک، برای بدست آوردن اجساد برادران شهیدی که زیر آتش دشمن قرار گرفته بودند، باید از زبان فرماندهان لشکر شنید.
شهید باقری در سال 62 ازدواج کرد که ثمرۀ آن پسری است به نام محمد صالح. سرانجام روح بیقرار این شهید خستگیناپذیر پس از 6 سال مبارزه مردانه، در تاریخ 65/10/4 در عملیات کربلای 4 به وصال معشوق شتافت و عاشقانه ندای «ارجعی الی ربّک» را لبیک گفت. روحش شاد و راهش مستدام.
گوشههایی از ابعاد شخصیتی شهید
از کوچکی شخصی شجاع، فکور و خود ساخته بود.
هنگامی که به مرخصی میآمد ابتدا به گلستان شهدا میرفت و اغلب اوقاتش را در مرخصیها، صرف بازدید از خانواده شهدا میکرد.
در تمام طول فرماندهی گردان همیشه مسئولیت گردانهای پیاده را که از مشکلترین گردانها بود، بر عهده داشت.
جذبه خاص و شخصیت بالایش و از طرفی لیاقت و شایستگی او محبوبیت خاصی برای او ایجاد کرده بود بطوریکه چند تن از برادرانی که قبلاً فرمانده گردان بودند به گردان حاج علی آمده بودند تا در کنار ایشان باشند.
رتباط معنوی خاصی داشت. به ائمه اطهار (علیهم السلام) و عزاداریها بسیار اهمیت میداد و گردان را نیز به این امر سفارش میکرد. یکی از همرزمانش میگوید: هر موقع برای نماز صبح بیدار میشدیم، ایشان را در حال سجده میدیدیم.
شهید باقری از زبان همرزمانش
پایداری شهید
در عملیات محرم در خدمت مسئولیت یکی از گروهانهای گردان تحت امر ایشان را بر عهده داشتم. شهید باقری در این عملیات از ناحیۀ دست زخمی شد ولی به هیچ وجه راضی نشد به عقب برود و پس از پانسمان در بیمارستان صحرایی درحالیکه دست باندپیچیاش را به گردن انداخته بود تا آخر عملیات در منطقه، هدایت گردان را بر عهده داشت.
تواضع و اخلاص
بعد از عملیات بدر مسئولیت گردان امام حسین (علیه السلام) به شهید باقری واگذار شد. تواضع ایشان تا آنجا بود که حتی به خود ایشان اجازه نداد تا برای معرفی به عنوان فرماندۀ گردان وقت شهید خرازی را بگیرد و شخصاً آمد و پس از معرفی خود و توضیح مختصری از سوابق و مسئولیتهای قبلی و اینکه چه موقع به جبهه آمده است، داد و افزود: الان مسئولیت این گردان به بنده محول شده است. به اتفاق چند تن از بچههای گردان تصمیم گرفتیم گردان را ترک کنیم چون تصور ما از اولین برخورد ایشان این بود که ایشان فردی خشن و سخت گیر است و برخورد خوبی با نیروهایش نخواهد داشت ولی پس از اولین مأموریتِ گردان که در یکی از حساسترین مناطق (جاده خندق) بود، برخورد حاج علی ما را شرمنده کرد و از اینکه نسبت به این شهید عزیز کم لطفی نموده بودیم، خود را سرزنش میکردیم. توجه شهید به نیروهایش و اهمیتی که برای نیروهایش قائل بود، بسیار قائل توجه بود. از آن موقع به بعد تصمیم گرفتیم تا آخرین لحظه به عنوان یک سرباز در گردان ایشان بمانیم.
نماز شب
مدتی بود گردان ما در کردستان بود. هوای کردستان به علت موقعیت جغرافیایی منطقه بسیار سرد بود؛ بطوریکه بچهها برای خوابیدن از کیسه خواب استفاده میکردند، حتی بعضاً از شدت سرما پارچهای روی صورت خود میانداختند و در چنین شرایط سختی این سردار مهذب اسلام، شهید حاج علی باقری بود که نیمههای شب برای نماز شب وضو گرفته بود و در حال خواندن نماز شب بود.
آمادۀ عروج
قبل از عملیات کربلای 4 بود، حاج علی تمام غنائمی که در دست گردان بود، تحویل تسلیحات لشکر داد و تسویه حساب کرد حتی یک قبضه کلت کمری را که به امانت نزد ایشان بود، تحویل داد. یکی از دوستانش تعریف میکند: یک هفته قبل از عملیات، خواب دیدم که به زودی به شهادت میرسد.
محبت ائمۀ اطهار (علیهم السلام)
– گردان به منظور آمادگی برای شرکت در عملیات، مشغول تمرینهای نظامی بود.آن ایام مقارن بود با ایام عزاداری (گویا ایام عزاداری حضرت زهرا (سلام ا… علیها)). شبهایی بود که سه، چهار ساعت در اروندرود مشغول مانور و رزم شبانه بودیم و پس از آن بچهها به استراحت میپرداختند و آن موقع بود که حاج علی میگفت: به هر ترتیبی شده بچهها را تشویق کنید تا برای عزاداری از سولهها و استراحتگاهها بیرون بیایند درحالیکه ایشان خودشان در عزاداری پیشاپیش همه بودند.
– قبل از عملیات به بچهها سفارش میکرد منطقۀ عملیاتی حسّاس است، سعی کنید از نظر معنوی خود را تقویت کنید و رابطهتان را با ائمه اطهار (علیهم السلام) زیاد کنید.
آرزوی شهادت
یکسال قبل از شهادت حاج علی باقری، شب ازدواج بنده، در جشنی که مخصوص رزمندگان لشکر برپا شده بود، ایشان نیز حضور داشتند. بعد از پایان مراسم، شهید باقری مرا به گوشهای کشیده و درحالیکه مانند ابر بهاری گریه میکرد، میگفت: «برای من دعا کن، دعای تو امشب مستجاب میشود. من خیلی وقت است که منتظر شهادت هستم و هنوز توفیق شهادت برایم حاصل نشده است» و درست یک سال بعد در همان ایام بود که حاج علی به شهادت رسید.
تشرّف به مکّه
در سال 65 به مکه مشرف شد. باتفاق چند تن از بچههای کادر گردان خدمت ایشان رسیدیم. آنجا به ما گفت: «من این بار به شهادت میرسم». البته حالات حاج علی گویای این امر بود و این جمله را بعدها نیز تکرار کرد.
حال و هوای عاشقانه
سه، چهار روز قبل از ورود به منطقۀ عملیاتی یک روز بعدازظهر حاج علی، گردان را به محوطه برد و صحبتهایی برای بچهها ایراد کرد. حاجی حالات عجیبی پیدا کرده بود. اکثر بچهها میگفتند: «حاج علی در این عملیات به شهادت میرسد، روحیات حاج علی روحیات قبلی نیست».
هدیۀ متبرک
عصری که بنا بود پس از نماز مغرب و عشاء به سمت منطقۀ عملیاتی حرکت کنیم، شهید باقری تکه پارچهای را که قبلاً بچههای اطلاعات لشکر با ضریح امام حسین (علیه السلام) متبرک کرده بودند، تکه تکه میکرد و به بچهها میداد و میگفت: «اینها را داخل جانمازتان بگذارید».
نماز آخر
… وضوی آخر را گرفت و آخرین نماز را خواند. نماز مغرب و عشاء را به او اقتدا کردیم درحالیکه حالات عرفانی عجیبی داشت. به سمت قایقها حرکت کردیم تا پس از سوار شدن بر قایقها به منطقۀ عملیاتی برویم. حاج علی در فاصلۀ رسیدن به قایقها که مسافتی در حدود چهار، پنج کیلومتر بود، به علت جراحات قبلی چندین بار حالت تهوع پیدا کرد ولی هیچ چیز نمیتوانست مانع او در رسیدن به معشوق خویش شود. مأموریت گردان ما در جزیرۀ بلجامیه بود. جزایر ماهی، بُوارین و ام الرصاص روی تنگه تسلط داشتند و ما باید تنگه را پشت سر میگذاشتیم و وارد بلجامیه میشدیم. قرار بود ابتدا گردان یونس توسط برادران غواص عمل کند و پس از آن گردانها با قایق وارد عمل شوند.
وصیت نامه سردار رشید و شجاع سپاه ایمان، اسوۀ تلاش و فداکاری
شهید حاج علی باقری
فرماندۀ دلاور گردان امام حسین (علیه السلام) از لشکر امام حسین (علیه السلام)
در سال 1342 در محله پزوه خوراسگان اصفهان نوزادی پا به عرصۀ گیتی گذاشت که والدینش به خاطر عشق و ارادت به امیرمؤمنان (علیه السلام)، نامش را علی نهادند. آن روز و در آن خانه محقر هیچ کس نمیدانست که این کودک تازه متولد شده روزی بر آسمان دین به عنوان سرداری دلیر و فرماندهی نامآور بسان ستارهای درخشان نورافشانی کند و زمانی آوازۀ شجاعت و رشادتش به گوش آفاق برسد.
هیچکس باور نداشت که روزی این کودک به مردی بس بزرگ تبدیل خواهد شد که قهرمان قصهها و داستانهای جنگ شود. هرگز کسی نمیدانست که روزگارانی نه چندان دور دستان کوچک این نورسیدۀ در قنداق آرمیده، علمداری سپاه فتح و ظفر دین خدا را عهدهدار شود و زمین در زیر پاهای استوار او طاقت از دست دهد. او اگر چه به ظاهر در بازیهای کودکانه در کوچه و محله و صحرا با همسن و سالهای خود دوران طفولیت را سپری و در محیط مدرسه همراه آنان کسب علم میکرد، اما روح بلند او همواره در جهت رشد و شکوفائی جلوتر از زمان در حرکت بود. کسی جز خدایش نمیدانست که زمانی برسد که این تربیتیافتۀ مکتب سرخ تشیع با قامتی به بلندای تاریخ به مقابله با تهاجم دینستیزان خواهد ایستاد و در هر نقطهای حماسهای درخشان از خود به یادگار گذارد.
روزهای اول حمله نظامی ارتش بعث عراق به خاک وطن اسلامی، پا در رکاب جنگ کرد و از همان روزهای نخست، دلاورانه و بیمحابا در مأموریتهای محوله بخوبی ایفای نقش نمود و در این راستا بارها تا سرحد شهادت پیش رفت و کوههای سر به فلک کشیده غرب و دشت سوزان جنوب را با قدمهای استوار خود مردانه درنوردید. هر کجا دشمن بیشتر شرارت به خرج میداد و آتش بیداد میکرد، حاج علی آنجا حاضر میشد و تا شرارت دشمن را پاسخ نمیداد و آتش را خاموش نمیکرد، آرام و قرار نمیگرفت.
همواره در امواج خطر و عملیاتهای سخت و دشوار، طرحها و ابتکار عملهای این فرمانده شجاع، قوت قلب مسئولین جنگ بود. حاج علی در طول مدت حضور طولانی و مداوم خود در جنگ هرگز حتی برای یک مرتبه اظهار خستگی نکرد. با آنکه کار فرماندهی در جنگ آنهم جنگ ایمان و کفر، جنگ نور و ظلمت، بسیار سخت بود و آمادهسازی نیروها برای عملیات و انتخاب بهترین و مجربترین کادر فرماندهی کار چندان آسانی نبود اما شهید باقری با صبر و حوصله و مهارت و تجربه بارها در مناطق مختلف این کار سخت را انجام داد و هر بار از دفعۀ قبل موفقتر. نسل امروز اگر خواست حاج علی باقری را بشناسد، چارهای ندارد جز اینکه در کوچههای خرمشهر، در خیابانهای آبادان، شلمچه، در طلائیه، در فکه، در مجنون، در سوسنگرد و هویزه و بستان، در سنندج و مریوان و بانه، در حاج عمران و مهاباد و سقز، در خلیج و اروند و کارون، در دشت و کوه و صحرا به تماشای حماسهآفرینی او بنشیند. باید در کربلای مکرر تاریخ انقلاب، قامت سرو گونۀ این مجاهد خستگیناپذیر را جستجو کند. بایستی در سنگرها، خاکریزها، میدان مین، تانک، آمبولانس، خمپاره، توپ، دود، آتش، خاکستر، باروت و خون دنبال او بگردد. علی از تبار آنهایی بود که بیادعا و مظلوم سر بر اطاعت رهبری روشن ضمیر نهادند که کلامش الهی و راهش حسینی بود. او از تبار شهید و شهادت، مجروحیت و اسارت، قطعه قطعه شدن و با یک گلوله و خمپاره نابود شدن و تا بیکرانه هستی به پرواز درآمدن و با یک ترکش تا اوج ملکوت سفر کردن و با یک فشنگ تا به خدا رسیدن بود. شهید باقری که از روزهای خط شیر و جبهه محمدیه و دار خوئین با رزمندگان همراه شده و سختیها را تحمل کرده و در هر عملیاتی صدها رفیق و دوست خود را از دست داده و به غم هجرانشان دچار شده بود، دلی پر غصه و درد داشت.
حاج علی مرد مرد بود و پیر میداندار عشق. در عملیات محرم دو بار گردان را سازماندهی کرد و دو بار به قلب دشمن یورش برد و در دهمین عملیات چنان مجروح شد که پس از بهبودی نسبی پزشکان معالج او را از پیادهروی بر حذر داشتند. بعد از علمیات بدر، فرماندهی گردان امام حسین (علیه السلام) را بر عهده گرفت.
گردان امام حسین (علیه السلام) که از زمان تشکیل تا پایان جنگ، همواره به عنوان گردان خطشکن و حماسهساز معروف بود، دوباره تحت فرماندهی و مدیریت مقتدرانۀ این فرمانده مهذب و مجرب و شجاع به یک مجموعۀ رزمی کاملاً آماده پیکار تبدیل شده بود. شهید باقری در تربیت نیروی کادر، حرف اول را میزد و بسیاری از نیروهایش در جنگ در ردههای مختلف فرماندهی ایفای نقش کرده و برای دین و کشور افتخار کسب کردهاند. سردار شهید باقری همواره در رزمهای شبانه، در آموزشهای نظامی و مانورهای آموزشی
حاج علی در سال 1362 ازدواج کرد و ثمرۀ ازدواج تنها فرزند او، محمدصالح است که از آن پدر قهرمان به یادگار مانده است. شهید باقری در سال 1365 جهت حضور در مراسم سیاسی عبادی حج، عازم عربستان شد و درکنار روضۀ مطهر حضرت رسول (صلی ا… علیه و آله و سلّم) و قبرستان شریف بقیع، عاشقانه بر مظلومیت اهل بیت پیامبر (صلی ا… علیه و آله و سلّم)، به ویژه حضرت زهرا (سلام ا… علیها) اشک ریخت و نالهها سرداد و در طواف خانۀ دلبر و کعبۀ عشق، از حضرت حق جواز شهادت گرفت.
لشکر امام حسین (علیه السلام) برای حماسهای دیگر آماده شد و گردان امام حسین (علیه السلام) نیز در منطقهای سخت و دشوار، به امتحان الهی دعوت شد. اسم منطقه عاشورا، اسم گردان، امام حسین (علیه السلام) و گردان امام حسین (علیه السلام) در منطقۀ عملیاتی عاشورا، بایستی کربلا به پا سازد و ساخت. حاج علی برای آخرین بار از شهرک دار خوئین بیرون آمد و به آرامی نگاه خود را به این میعادگاه عاشقان امام حسین (علیه السلام) دوخت و گفت: «برای همیشه خداحافظ…». شب عملیات کربلای 4 که او را برای میهمانی دعوت کرده بودند، کنار ستون گردان در مسیر عملیات حرکت میکرد. الله اکبر از صلابت…، از اقتدار…، دستور سوار شدن بر قایقها را که در نهر عرایض مستقر بودند، صادر کرد و خود میان یکی از قایقها ایستاد. با بیسیمچی و پیک و … نحوه حرکت را یادآوری کرد و تذکرات لازم را به فرماندهان و نیروها داد. این آخرین جملات او بود و آخرین دیدار و همین قایق بود که با سرعت به پیش میرفت و در امواج خروشان اروند «زورق عشق» نامیده شد و بالاخره عملیات کربلای 4 و آبهای اروندرود، معراج این انسان وارسته بود و این سردار عاشورایی پس از حضور در تمامی عملیاتها و بعد از سالها مقاومت، مبارزه و جهاد در راه خدا، در تاریخ 4/10/1365 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به جمع همسنگران شهیدش میهمان گشت. شهید بزرگوارحاج حسین خرازی با حضور در منزل این شهید گفت: «حاج علی چشم و چراغ لشکر بود».